در مکتب حسین علیه السلام (قسمت دهم) زینب پیام رسانی امین!

ساخت وبلاگ

در مکتب حسین علیه السلام

(قسمت دهم)

زینب پیام رسانی امین!

عاشورا به پایان رسید و کاروان اسرا راهی کوفه و شام شد و حالا نوبت انتقال پیام خون حسین (ع) به مردمان خواب زده و انسان های طول تاریخ است و اکنون زینب، دختر علی و خواهر حسین، قافله سالار این کاروان است! او هم پیام رسان است و هم پرستار و غمخوار کودکان و بلا دیدگان! اکنون اگر غفلت کند نه تنها  هدف قیام تحقق نیافته بلکه خون عزیزترین بندگان خدا پایمال شده و دستگاه مجهز به زر و زور امویان با استفاده از بوق های پر سر و صدای خود هدف قیام را وارونه نشان خواهد داد و کربلا در کربلا دفن خواهد شد! "استاد دکتر شریعتی" چه زیبا رسالت زینب را به تصویر کشیده و با وی سخن گفته است:

«ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در كام! با ملت خویش حرف بزن.

ای زن! ای كه مردانگی در ركاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان كه نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افكند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت.

جهل از یك سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوی دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می كشاند و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد. آنان را بر استحمار كهنه و نو، بر بندگی سنتهای پوسیده و دعوت های اپن، بر ملعبه سازان تعصب قدیم و تفنن جدید، به نیروی فریادهایی كه بر سر یك شهر؛ شهر قساوت و وحشت می كوبیدی و پایه های یك قصر؛ قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی برآشوب!

تا در خویش برآشوبند و تار و پود این پرده های عنكبوت فریب را بدرند و تا در  برابر این طوفان بر باد دهنده ای كه به وزیدن آغاز كرده است، ایستادن را بیاموزند و این ماشین هولناكی را كه از او یك بازیچه جدید می سازد، باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای پر كردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه آنچه كه سرمایه داری به بازار می آورد و برای لذت بخشیدن به هوس های كثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بی شور و بی روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زندگی پوچ و بی هدف و سرد جامعه ی رفاه، در هم بشكنند!

و خود را از حرم های اصالت قدیم و بازارهای بی حرمت جدید به امامت تو ای زینب! نجات بخشند!

ای زینب! ای زبان علی در كام! ای رسالت حسین بر دوش!

ای كه از كربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی. ای زینب! با ما سخن بگو.

مگو كه بر شما چه گذشت؟ مگو كه در آن صحرای سرخ چه دیدی؟ مگو كه جنایت در آنجا تا به كجا رسید؟ مگو كه خداوند آنروز عزیزترین و پرشكوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را كه آفریده است یكجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه كرد تا بدانند كه چرا می بایست بر آدم سجده كنند.

آری زینب! مگو كه در آنجا بر شما چه رفت؟ مگو كه دشمنانتان چه كردند؟ و دوستانتان چه كردند؟

آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم.

تو پیام كربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای.

تو خود شهیدی هستی كه از خون خویش كلمه ساختی، همچون برادرت كه با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.

اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه كنیم؟

لحظه ای بنگر كه ما چه می كشیم؟ دمی به ما گوش كن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم.

با تو ای خواهر مهربان!

این تو هستی كه باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر كه از كربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه نسل ها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی!

ای كه از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گل های نوشكفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای كه قافله سالار كاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر...

نوبهار بردسکن...
ما را در سایت نوبهار بردسکن دنبال می کنید

برچسب : در مکتب حسین, نویسنده : nobaharbardaskano بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 19:13